مراسم عقدکنان به شیوه سنتی

مراسم عقد بندان بدین صورت انجام میپذیرد که در اولین مرحله چند نفر از جوانان نیرومند اقدام به اوردن هیزم میکنند. این کار به وسیله الاغ انجام میگیرد. هیزم ها به خانه عروس برده میشود . هیزم اوران مورد استقبال خانواده عروس قرار گرفته و بعد از خوردن شام و آجیل ، یک دستمال با مرسومات خاص خود به هیزم آوران هدیه میکنند. صبح روز بعد خانواده داماد و بستگان داماد وسایل و لوازم عقد بندان را بر پشت چندین اسب و الاغ گذاشته و همراه با چندین راس گوسفند رنگ کرده و یک چمدان حاوی چند دست لباس و سکه نقره و یک حلقه انگشتر توسط بستگان نزدیک داماد حرکت می کنند. این جمع به همراه مردم دیگر شرکت کننده در مراسم (که خیلون نامیده میشوند ) با شاد باش و کل (در اصطلاح محلی کلولو) و دهل و سرنا به راه می افتند و از آن طرف مورد استقبال خویشان عروس قرار میگیرند .با دود کردن اسپند (در اصطلاح محلی دونشت) محله را عطر آگین کرده و چند ساعتی ساز زن ها (لوطی ها) مجلس ومحفل را شاد نگه میدارند . روز بعد ، مراسم نان پزی شروع میشود .کسانی که مهارت در پخت نان دارند برای پخت نان (نان محلی تیری ) و افرادی که قویترند برای خمیر کردن آرد شروع به کار میکنند .نهار ظهر آن روز غذایی است که از دل وجگر وقلوه گوسفندان ذبح شده تهیه شده است.عصر همان روز یک نفر از جانب پدر داماد وعروس اهالی محل را برای تشریف فرمایی در جشن ومراسم شادی روز بعد دعوت مینمایند ( که به انها خیلخون میگویند) . صبح روز بعدچند نفر آشپز شروع به پخت نان میکنند و افراد دست اندر کار خانه هایی را برای مهمانان مهیا کرده و آماده خوش آمد گویی به میهمانان دعوت شده میشود .بعداز آمدن میهمان ها از آنها با چای وشیرینی پذیرایی شده و ساعتی بعد نهار صرف می شود. پس از صرف نهار یک نفر بنویس و یک نفر تحویل گیرنده هدیه ها را که به عنوان بذل به زوج اهدا میشود تحویل گرفته و در دفتر ثبت میکند .بذل دادن اول از بستگان نزدیک شروع میشود . پس از جمع آوری بذل عقد بندان اقوام و خویشان داماد چمدان لباس عروس را که حاوی لباسهای عروس میباشد با تعدادی از افراد با جشن و سرور وشادمانی و نواختن لوطی به خانه عروس میبرند و لباسها را تحویل میدهند .در این وقت معمول است که سر عروس و داماد را به هم میزنند تا شیطان از بین زوجین بگریزد .پس از این برنامه ها از داماد قول گرفته میشود تا یک سال به فکر عروسی نباشد تا خانواده عروس بتواند جهیزیه فراهم نماید. معمولا در قدیم رسم بوده که داماد از صبح تا شب کمک پدر نامزد خود کارهای طاقت فرسا و سخت از قبیل درو کردن گندم و جو ، هیزم آوردن و… را انجام میداد تا بتواند با نامزد خود جهت تسلای خاطرش حرف بزند اما موفق نمیشد تا موقع عروسی ! حتی زوجین عقد شده هم تا عروسی موفق به صحبت با هم نمیشدند.دختر در موقع نامزدی به تهیه وسایل زندگی و درست کردن جهیزیه و کارهایی از قبیل گلیم بافی و قالی بافی سرگرم بود.در اعیاد رسمی از قبیل عید نوروز و… خانواده داماد وظیفه داشتند مبلغی پول به عنوان هدیه به خانه عروس ببرند برای مهیا نمودن جهیزیه.البته بعضی از رسومات امروزه به ندرت مورد استفاده قرار میگیرد.

سرلشکرسردارحاج قاسم سلیمانی
 
سرلشکر قاسم سلیمانی

سرلشکر قاسم سلیمانی

 

قاسم سلیمانی متولد ‎۲۰ اسفند ۱۳۳۵ شهرستان رابر در استان کرمان از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده نیروی قدس سپاه است.وی در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله بود.قاسم سلیمانی بارها از جانب آمریکا متهم به دخالت در امور عراق شده‌است. و واشنگتن پست وی را از مهمترین سیاست گزار سیاستهای خارجی ایران می‌داند. وی در ۴ بهمن ۱۳۸۹ درجهٔ سرلشکری را دریافت کرد.

سردار سرلشگر قاسم سلیمانی در یکی از روزهای ۱۹ شهریور تا آخر اسفند ۱۳۷۶، و همزمان با اوجگیری طالبان در افغانستان، به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گماشته شد. انتصاب وی به این سِمَت تصادفی نبود.سردار سلیمانی در منطقه ای کوهستانی به نام رابر در استان کرمان رشد یافته که از نظر جغرافیایی به افغانستان شبیه است. سردار سلیمانی از جنگ های داخلی کردستان که با فاصله ای اندک پس از پیروزی انقلاب رخ داد، تجربه های جنگی فراوانی دارد، از فرماندهان کارآزمودۀ سپاه در میدان های جنگ هشت سالۀ ایران و عراق (۱۳۶۷-۱۳۵۹) بوده و پس از آن نیز تاهنگام انتصاب به فرماندهی سپاه قدس، با باندهای قاچاق مواد مخدر در نزدیکی مرزهای ایران و افغانستان جنگیده است. این شمارۀ چشم انداز به زندگی نامۀ سردار سلیمانی و علت انتخاب او برای فرماندهی نیروی قدس سپاه می پردازد.


“شما باید بدانید که سیاست ایران در قبال عراق، لبنان، غزه، و افغانستان را من تعیین می کنم”. این بخشی از پیام سردار سلیمانی است به ژنرال دیوید پترایوس، فرمانده امریکایی نیروهای چند ملیتی در عراق در بهار ۱۳۸۷٫ سردار سلیمانی گزافه نگفته است. وی فرماندهی سپاه قدس را به عهده دارد که در سال ۱۳۵۸ و با هدف صدور انقلاب اسلامی به آن سوی مرزهای ایران تشکیل شده است. بر پایۀ اسنادِ فاش شده از ایمیل ها و تلگرام های محرمانۀ وزارت خارجۀ ایالات متحده، سفارت امریکا در بغداد سردار سلیمانی را “فرمانده خط مقدم جبهه و در عین حال تنظیم کننده و مجریِ سیاست های دولت ایران در قبال عراق و دومین شخص پس از آیت الله علی خامنه ای” معرفی می کند.

نیروی تحت فرماندهی او، علاوه بر پشتیبانی از حزب الله لبنان، مسئول “سازماندهی، آموزش، تأمین مالی، و پشتیبانیِ تجهیزاتیِِ عراقی هایی است که با نیروهای ائتلاف می جنگند”. از اسفند ۱۳۸۲، مقامات عراقی همواره از دخالت های نیروی قدس درمسائل سیاسی عراق شکایت کرده اند، و از سردار سلیمانی، به دلیل حمایت از فعالیت های تروریستی، هم در فهرست افراد تحریم شدۀ شورای امنیت سازمان ملل نام برده شده و هم در فهرست تحریم شدگان وزارت خارجه امریکا.
نکات اصلی این چشم انداز:
· در منابع انگلیسی زبان آگاهی های اندکی در بارۀ سردار سرلشگر سلیمانی یافت می شود.
· با جمع آوری منابع فارسی زبان، می توان زندگی سلیمانی و دلیل انتصاب او را به سِمَتِ فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دریافت.
· از آنجا که نسلِ جنگ ایران و عراق در حال قبضۀ زندگیِ سیاسی، نظامی، اقتصادی و حتی معنویِ جمهوری اسلامی است، تحلیل گران سیاسی امریکا می باید به منابع فارسی زبان سال های ۱۳۶۰و دیگر منابعی که به بحث دربارۀ مرحلۀ شکل گیری این نسل پرداخته اند، توجه بیشتری نشان دهند.

به رغم نقش محوری سردار سلیمانی در سیاستهای خارجی ایران، منابع انگلیسی زبان هیچ اطلاعاتی در مورد زندگی وی پیش از اشغال افغانستان به دست نمی دهند و حتی در منابع فارسی اینترنتی نیز، که گاه ترجمه ای از منابع انگلیسی است، خبری از این دوره از زندگی او نیست. این کمبود اطلاعاتی در بارۀ زندگی گذشتۀ سردار سلیمانی، بررسی فعالیت های فعلی او را با مانع بزرگی رو به رو می کند. با این همه، مطالعۀ دقیق مطالبی که “مرکز تحقیقات و مطالعات جنگ”ِ وابسته به سپاه در باره جنگ هشت سالۀ ایران و عراق منتشر کرده و توجه به برخی دیگر از اطلاعاتی که به زبان فارسی در اینترنت در دسترس است نکات جالبی از زندگی این سردار سپاه را روشن می کند.
دوران کودکی و نوجوانی
بنا بر گزارش وزارت خارجه ایلات متحده، سردار سلیمانی در۲۰ اسفند ۱۳۳۵ در شهر قم به دنیا آمده است. منابع فارسی زبان البته با این نظر مخالفند و شهر رابُر در استان کرمان در جنوب شرقی ایران را زادگاه سردار سلیمانی می دانند.در منابع اطلاعاتی عمومی چیزی در بارۀ پدر و مادر یا بستگان درجۀ یک او دیده نمی شود، ولی از نام وی پیداست که باید از طایفۀ سلیمانی باشد که در سدۀ یازدهم از فارس به کرمان مهاجرت کردند. سردار سلیمانی در یکی از معدود یادداشتهایی که در باره زندگی اش نوشته می گوید پدرش یک روستایی بوده که حوالی سال ۱۳۴۸ نُه هزار ریال به دولت بدهکار بوده است. از این یادداشت بر می آید که طایفه و بستگان سردار سلیمانی از دهقانان بی زمینی بوده اند که پس از اصلاحات ارضی شاه در سال ۱۳۴۱ صاحب زمین شدند ولی به دلیل ضعف هایی که در اجرای اصلاحات وجود داشت دوباره به فقر و فلاکت افتادند.
بنا به نوشتۀ سردار سلیمانی، او و یکی از اقوام نزدیکش به نام آقای احمد سلیمانی، که بعدها در سال ۱۳۶۳ در جنگ با عراق به شهادت رسید، در سال ۱۳۴۸ به شهر کرمان برگشتند تا کار کنند و بدهی پدرشان به دولت را بپردازند. در این یادداشت آمده که وی در سیزده سالگی، بی درنگ پس از پایان تحصیلات اجباریِ دورۀ پنج سالۀ دبستان، رابُر را ترک کرده است. او در سال ۱۳۵۳، به عنوان پیمانکار در سازمان آب کرمان آغاز به کار می کند. اقای مجید ملک، وبلاگ نویس ساکن کرمان، این اطلاعات را تأیید کرده می گوید سردار سلیمانی “به عنوان تکنیسین یا کارمند” در سازمان آب کار کرده است. منبع سومی نیز می گوید سلیمانی بنا بوده؛ این شاید مربوط به زمانی است که هنوز وارد سازمان آب نشده بوده، و یا اشاره به این واقعیت است که سردار سلیمانی بیش از پنج کلاس ابتدایی سواد دیگری نداشته است.
سردار سلیمانی، به گفتۀ خودش در یک مصاحبه، در سال ۱۳۵۵ فعالیت های انقلابی اش را، “از طریق آشنایی با شهید حجت الاسلام رضا کامیاب (که در ۷ مرداد ۱۳۶۰ به دست سازمان مجاهدین خلق ترور شد) آغاز کرد در حالی که همچنان در سازمان آب هم مشغول به کار بود”. حجت الاسلام کامیاب از روحانیان انقلابی شهر گناباد در استان خراسان بود که در ماه های رمضان سال های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ برای تبلیغ به کرمان می رفت. آنچه سردار سلیمانی در اینجا می گوید با تاریخ حضور کامیاب در کرمان هم خوانی ندارد؛ اگر سردار سلیمانی فعالیتهای انقلابی اش را پس از آشنایی با حجت الاسلام کامیاب شروع کرده باشد باید این اتفاق در سال ۱۳۵۷ رخ داده باشد و نه در سال ۱۳۵۵ و پیش از سفر حجت الاسلام کامیاب به کرمان. نکتۀ قابل توجه دیگر اینکه سردار سلیمانی هیچ جا نمی گوید پیش از انقلاب با روحانیان انقلابی برجستۀ کرمان چون علی اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد علی موحدی کرمانی، یا یحیی جعفری ارتباطی داشته است، و این نشان می دهد که تنها فعالیت انقلابی اش شرکت در سخنرانی های حجت الاسلام کامیاب بر ضد نظام پهلوی بوده است.
عضویت در سپاه پاسداران در کرمان
بنا به گفتۀ سردار سلیمانی، وی پس از پیروزی انقلاب، درعین ادامه کار در سازمان آب کرمان، به عضویتِ مجموعۀ “سپاه افتخاری”، که به وسیلۀ پدرِ شهید قاضی تأسیس شده بود، درآمد. این اطلاعات پذیرفتنی به نظر می رسد زیرا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شورای فرماندهی خود در کرمان را پیش از ۸ خرداد ۱۳۵۸ تشکیل داد. سردار سلیمانی می گوید: “همه جوان بودیم و باید به شکلی برای انقلاب فعالیت می کردیم و این گونه بود که وارد سپاه شدم”.
همانند بسیاری از سپاهیان، سردار سلیمانی هم تا پیش از عضویتش در سپاه هیچ پیشینه و تجربۀ نظامی نداشته، ولی به دلیل آمادگی و عملکرد خوبش به عنوان مربی انتخاب می شود. وی چیزی در مورد اینکه خودش چه مدت آموزش نظامی دیده است نمی گوید، ولی به گفتۀ آقای اصغر محمدحسینی، از اعضای پیشین سپاه کرمان، دوره آموزش آنها پیش از ۴۵ روز نبوده.
اعزام به مهاباد
سردار سلیمانی خیلی زود برای سرکوب قیام جدایی طلبانۀ کردها، که درست پس از پیروزی انقلاب رخ داد، به مهاباد در استان آذربایجان غربی فرستاده شد و تجربۀ زندگی قبیله ای و آموزش های نظامی هر دو به کارش آمد. وی اطلاعاتی در باره مأموریت مهابادش به دست نمی دهد ولی، باز به گفتۀ آقای محمدحسینی، گروههای کوچکی از پاسداران کرمان در قالب گردان های نامنظم برای “اداره و حفاظت شهر مهاباد” اعزام شدند.
رژیم تهران ترجیح می داد برای سرکوب جدایی طلبان کُردستان و خاموش کردن جنگ خونین قومی میان آذری ها و کردها نظامیان غیر کرد را به منطقه بفرستد که تعلقات قومی و محلی نداشتند.
اینکه در خاطرات آقای محمدحسینی اشاره ای به نام سردار سلیمانی نشده است، شاید نشان دهنده این باشد که گروه های متعددی از کرمان به مهاباد اعزام شدند. شاید هم سردارسلیمانی و دوستانش نمی خواهند نقش او در وقایع مهاباد آشکار شود. جمهوری اسلامی اصل وجود حرکت جدایی طلبانه در کردستان را مایۀ شرمساری خود می داند، چه رسد به اینکه بگوید غیر کردها را برای سرکوب به این منطقه فرستاده است. در نهان اما، سابقۀ شرکت در جنگهای کردستان از شرایط مهم برای ارتقاء در رده های سپاه است. آقای محسن رضایی، فرمانده پیشین سپاه و دبیر فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام، در مصاحبه ای اذعان می کند که انتخاب آقای احمد متوسلیان به فرماندهی نیروهای سپاه در لبنان، که در ۱۴ تیر ۱۳۶۱ به گروگان گرفته شد، دقیقاً به دلیل سابقه اش در سرکوب شورش کردستان بوده است. از این رو می توان گفت به احتمال زیاد تجربۀ سلیمانی در جنگهای کردستان نیز در انتصاب او به فرماندهی سپاه قدس تأثیر داشته است.
قاسم سلیمانی در جمع همرزمان

قاسم سلیمانی در جمع همرزمان

جنگ با عراق
سردار سلیمانی آشکار می کند که به محض بازگشت از مهاباد به ریاست پادگان قدس سپاه در کرمان منصوب می شود. با اشغال خاک ایران توسط عراق، سردار سلیمانی چندین گردان از سپاهیان کرمان را آموزش می دهد و به جبهه های جنوب اعزام می کند و کمی بعد، خود در رأس یک گروهان به سوسنگرد اعزام می شود تا جلوی پیشروی عراق در جبهۀ مالکیه را بگیرد.
سرلشکر قاسم سلیمانی

سرلشکر قاسم سلیمانی

روایت آقای ملک از مشارکت سردار سلیمانی در جنگ با عراق با حکایت سردار سلیمانی تفاوت اساسی دارد. به نوشتۀ آقای ملک، “سلیمانی تنها به یک مأموریت جزئی و برای آبرسانی به جبهه اعزام شده بود، و فقط برای دوهفته. ولی فضای بهشتی و ملکوتی جبهه چنان دل پاک این کارمند وتکنسین جوان را تحت تأثیر قرار می دهد که به جای دو هفته، تمام هشت سال دوران جنگ را در جبهه می ماند”.
گرچه نمی توان درستی هیچ یک از این دو روایت را اثبات کرد، ولی روایت سردار سلیمانی تصویر جوانی را به نمایش می گذارد که هدف روشنی در زندگی داشته، در حالی که سردارسلیمانیِ روایتِ آقای ملک جوانی است آرمانگرا که برای فرار از زندگی یک نواختش در شهرستان کرمان به حادثه جویی ها وافتخارات جنگ پناه می برد.
سردارسلیمانی در بیشتر عملیات عمدۀ نظامی دوران جنگ با عراق شرکت کرد که از آن جمله می توان از این عملیات نام برد: عملیات مشترک سپاه و ارتش در آزاد سازی بستان در ۲۰ آبان تا ۱۵ آذر ۱۳۶۰، با نام عملیات طریق القدس؛ عملیات آزاد سازی غرب دزفول و دهلران و محافظت از اندیمشک، شوش، دزفول، و جادۀ اندیمشک-دزفول از ۱۲ اسفند ۱۳۶۰ تا ۱۰ فروردین ۱۳۶۱، با نام عملیات فتح المبین؛ عملیات تهدید بصره در ۲۰ آبان تا ۲۱ آذر ۱۳۶۰، با نام عملیات خیبر؛ عملیات اشغال سلیمانیه و پیشروی به سوی بصره در ۱۹ دی تا ۱۲ اسفند ۱۳۶۴، به نام عملیات کربلای ۵؛ عملیات پیشروی به سوی سلیمانیه در ۳۱ خرداد تا ۱۴ تیر ۱۳۶۶، با نام عملیات نصر۵، که طی آن یکانِ تحت فرماندهی سلیمانی مورد حملۀ شیمیایی عراقی ها واقع شد؛ عملیات لشگر ۴۱ ثارالله در شکستن محاصره ای که عراقیها می خواستند پس از ناکامیِ عملیات نصر۴ انجام دهند (۵ تیر ۱۳۶۶)؛ عملیات بیت المقدس۴ برای تصرف بلندی های شاخِ شمیران در ۵ تا ۹ فروردین ۱۳۶۷؛ و عملیات فاجعه بار فاو و مجنون (فروردین تا تیر ۱۳۶۷) که سردارسلیمانی از همان آغاز با آنها مخالف بود.
پس از پایان یافتن جنگ با عراق
با پایان یافتن جنگ در ۱۳۶۷، لشگر ۴۱ ثارالله به فرماندهی سردار سلیمانی به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی کشور هدایت می شدند. بخشهای جنوب شرقی ایران همیشه برای دولت مرکزی ایران دردسر ساز بوده اند. آنچه این مناطق را برای دولت مرکزی مسأله ساز کرده عبارت است از: دور بودن از مرکز قدرت در تهران، داشتن اکثریت سنی مذهب در دل یک کشور شیعه، ساختار طایفه ای و بستۀ سیستان و بلوچستان که استان همجوار خود، کرمان، را نیز از این جهت تحت تأثیر قرارداده، به اضافۀ فقر و بیکاری گسترده که به رونق قاچاق مواد مخدر کمک می کند.
بی درنگ پس از آتش بس با عراق، دولت ایران سپاه پاسداران را مأمور مبارزه با قاچاقچیان بزرگ مواد مخدر کرد. کارزاری که سردار سلیمانی فرماندهی کرد به کشته شدن افراد بسیاری انجامید ولی در آخر کامیاب شد. به نوشتۀ مشرق نیوز، “مردم کرمان و سیستان و بلوچستان هنوز دوران حضور قاسم سلیمانی در این منطقه را از امن ترین دوره های زندگی خود می دانند”. فعالیت های سردار سلیمانی از سوی اقای رضایی در سال ۱۳۷۳ و از سوی فرمانده بعدی سپاه، سردار سرلشگر یحیی رحیم صفوی، نیز مورد تشویق قرار گرفت. سردار رحیم صفوی گفته است: “سلیمانی منطقه را در عرض سه سال امن کرد”. محسن رضایی نیز درست بعد از موفقیت سلیمانی در یک عملیات بزرگ علیه باند قاچاقچیان موادر مخدر به رهبری جلال کامرانی و عید محمد بامری از او ستایش کرد.
انتصاب به فرماندهی سپاه قدس
فرمانده پیشین سپاه، صفوی، در گفت و گویی با مرکز اسناد انقلاب اسلامی گفته است در همان سال که خود فرمانده کل سپاه شده سردار سلیمانی را به فرماندهی سپاه قدس گماشته است. از آنجا که آیت الله خامنه ای سردار رحیم صفوی را در ۱۹ شهریور ۱۳۷۶ به مقام فرماندهی کل سپاه منصوب کرده است انتصاب سردار سلیمانی به فرماندهی سپاه قدس نیز باید میان ۱۹ شهریور تا آخر اسفند ۱۳۷۶ رخ داده باشد.
زمان انتصاب سلیمانی اهمیت بسیاری دارد. وقایع جاری در کشور همسایه، افغانستان، نظر ایران را در بارۀ تهدیدهایی که متوجهش بود تغییر داد. عراق که در پی تحریم های جهانی ناتوان شده بود نمی توانست تهدید بزرگی برای ایران باشد؛ ایران همچنین در رقابت با عربستان سعودی و امریکا در درگیری های بوسنی شکست خورده بود و نتوانسته بود با بهره گیری از جنگ در یوگسلاویِ سابق جای پایی برای خود در اروپا فراهم کند؛ ولی برآمدن طالبان، که تحلیل گران سیاسی جمهوری اسلامی آنها را آلت دست رقبای منطقه ای خود، عربستان و پاکستان، می دیدند، تهران را با چالش بسیار بزرگی رو به رو کرد. ایران بویژه از این جهت احساس خطر می کرد که عمدۀ سرمایه گذاری سیاسی اش در افغانستان را در میان شیعیان هزاره در غرب افغانستان و سنّیان فارسی زبانِ تاجیک در شمال متمرکز کرده بود. اعدام نُه دیپلمات ایرانی و یک خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی، در ۱۷ مرداد ۱۳۷۷، پس از فتح مزار شریف به دست طالبان، نشان دهندۀ خطر بزرگی بود که ایران را از سوی طالبان تهدید می کرد. سیاست گذاران ایران بزودی دریافتند که در مورد افغانستان یک راه زیگزاگ را پیموده اند. استاد صادق زیبا کلام ، می گوید: “بر خلاف پاکستانی ها، ما یک سیاست حساب شده در مورد افغانستان نداشتیم که بتوانیم ادامه اش بدهیم. ببینید ما یک وقت از حرکت شیعیان حمایت می کردیم، یک بار گلبدین حکمتیار را تأیید می کردیم، و در شرایطی پشتیبان برهان الدین ربانی بودیم… ولی پاکستانی ها تنها از یک گروه جهادی، که امروز اسمشان طالبان است، حمایت کردند. در هر صورت، این گروه از نظر تعداد بزرگترین گروه در افغانستان است چون دو سوم جمعیت افغانستان پشتون هستند”.
سردار سلیمانی ناگزیر شد سپاه قدس را برای حضور در افغانستان و حفظ آنچه از منافع ایران در افغانستان مانده بود تجدید سازمان کند. جمهوری اسلامی برای نمایش قدرتش به طالبان، دویست هزار نیرو به مرزهای ایران و افغانستان گسیل کرد، ولی سردار سلیمانی به جای نبرد مستقیم با طالبان از داخل مرزهای ایران، عملیات را از تاجیکستان و در حمایت از جبهۀ متحد اسلامی برای نجات افغانستان، که با نام “ائتلاف شمال” نیز شناخته می شد سازماندهی کرد. در منابع موجود، دست کم به یک سفرسردار سلیمانی به تاجیکستان اشاره شده است.
نتیجه گیری
انتصاب سردار سلیمانی به فرماندهی سپاه قدس همزمان با قدرت گرفتن طالبان یک پیشامد محض نیست. او از این رو انتخاب شد که بومیِ یک منطقه کوهستانی در کرمان بود و با نظام سیاسی جوامع قبیله ای به طور کلی و با جامعه افغانستان بویژه آشنایی نزدیک داشت. او با تجربه ای که از جنگ داخلی کردستان داشت نیز گزینۀ مناسبی بود، چون بنا بود در افغانستانِ عصر طالبان که درگیر جنگهای داخلی بود وارد عمل شود. از همه مهمتر اینکه سردار سلیمانی در هشت سال جنگ با عراق و نیز مبارزه با باندهای مواد مخدر در مناطق مرزی ایران وافغانستان تا پیش ز انتصابش به فرماندهی سپاه قدس تجربۀ بی مانندی اندوخته بود.
تحلیل گران امور ایران در امریکا مایلند تنها وضع کنونیِ دوستان یا دشمنان امریکا را مطالعه کنند. در حالی که، نسلی که در دهۀ ۱۳۶۰، در سالهای جنگ با عراق تربیت یافته و شکل گرفته است و امروزه در حال قبضه زندگیِ سیاسی، نظامی، اقتصادی، و حتی معنویِ جمهوری اسلامی است، نیاز به شناخت و مطالعۀ تأثیر جنگ هشت ساله بر جامعۀ ایران را روز به روز بیشتر می کند. سلیمانیِ امروز را بدون مطالعۀ دیروزِ او نمی توان شناخت
منبع : پایگاه اطلاع رسانی بسیج طلاب (با تصحیح و ویرایش)

 

 ایل لری

 ایل لری از ایلات بزرگ رابر است. که در ابتدا در شیراز ساکن بوده اند بعضی گفته اند در زمان تیمور از شیراز به کرمان نقل وکوچ داده شده اند اگر این حرف درست باشد, باید مربوط به سال    ۷۹۵ ه-ق/۳۹۲م  باشد. که تیمور پس از فتح مازندران از طریق شهریار به جانب عراق حرکت کرد و از بروجرد به طرف خرم آباد آمد .اما بزرگان ایل معتقدند در دوره افشار یه دو برادر به نام های بدر الدین و فخرالدوله به همراهی افراد خود با دولت وارد جنگ شدند این درگیری ها منجر به تبعید به استان کرمان گردید در کرمان دو گروه شدندگروهی در رابر سکونت اختیار کردند که طایفه ای بزرگ شمس الدینی را تشکیل میدهند وجد انها بدر الدین و گروه دیگر در کوه پنج سیرجان هستند که جد انها فخر الدین است .

ایل لری مردمی سلحشور وشجاع هستند و روحیه جنگ اوری در انها بسیار بالاست از لحاظ اخلاق مردمی مهمان نواز ساده دل بی الایش واهل صفا هستند .

ایل لری ۴ طایفه وچهار تیره دارد .طایفه شمس الدینی است که جمعیت زیادی را تشکیل میدهد .تیره های آن شهمیرزادی, محمد علی کربلایی و شفیعی نام دارد وهر یک از این تیره ها شامل ایشوم است. که تیره های شهمیرزادی ,طایفه حیدری که از طرف پدری لری نیستند ودر قدیم مالیات آنها جز ایل لری بوده و امروزه به دلیل مواصلت ومجاورت با ایل لری جز آنها به حساب می آیند .

طایفه شیخ حسینی نیز نژادا لری نیستند, اما به دلیل خویشاوندی وهمراهی لران جز آنها به شمار می آیند. تشکیلا ت سیاسی واقتصادی ایل لری بر عهده افراد لایق وکاروان آن ایل بوده است, بزرگ آنها در رابر  بدر الدین بوده است ,بعد از او فرزندش شمس الدین ایل لری را رهبری میکرده که بزرگترین طایفه اش با نام او مشهور گشت . در زمانهای بعد مشهدی شیراز سر ایل بوده اند .مشهدی شیراز ۵ فرزند داشت که طایفه های شمس الدینی با نام آنها شکل گرفته است.

ایل لری به صورت قشلاق وییلاق به سر میبردند. محدوده ییلاق انها مناطق اطراف رابر, کوه رابر, کوه لاله زار ,میر احمد گنجان, سیه بنوئیه, اشکان ,سغدی, آبدر کوه, جواران, باب گلوئیه, جواران, دزدان, زمین انجیر, هنجام, بابید سفلی گشکین ,مبارک شاد, هنگر قلعه دیلم, ابراهیم آباد

محدوده قشلاق :کوه زهمگان, سرگشتن, جعفراباد, گدار توت,  تنگ موردان ,چاه افغان  ,بندر زردان, چناران, دولت آباد اسفندقه, سرخوئیه, دره گلی ,کلوک

 منبع :کتاب تاریخ بافت