ترول دارم این حوااااااااااا تکراری بود بهم بگین ... 1



در اقدامی شایسته سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی منزل خود را وقف حضرت زهرا(س) نمود.

مسئول روابط عمومی سازمان اوقاف و امور خیریه استان کرمان در گفتگوی اختصاصی با “بوتیا” اظهار داشت: فرمانده سپاه قدس پنجاه درصد از کل اموال خود را را با هدف گسترش سیره و فرهنگ حضرت زهرا(س) وقف نمود.

در همین رابطه رییس شورای تبلیغات اسلامی کرمان در گفتگو با خبرنگار “بوتیا” اعلام کرد: هدف از این وقف ایجاد یک بیت الزهرا(س) در محل خانه حاج قاسم سلیمانی برای رزمندگان دوران دفاع مقدس و مردم شهید پرور ایران اسلامی است و خود ایشان قصد ساخت این بنای فرهنگی-مذهبی را دارند.sipCad_535

لازم به ذکر است این خبر با وجود مخالفت حاج قاسم سلیمانی توسط یکی از دوستان ایشان رسانه ای شد.

سردار سرلشکر پاسدار حاج قاسم سلیمانی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهر رابر استان کرمان متولد شد. او در طول جنگ تحمیلی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله بود. وی اکنون فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.

نام ژنرال قاسم سلیمانی سالها است که مایه هراس و وحشت آمریکائی ها و صهیونیست ها است. جمله معروفی که از شیمون پرز در وصف هیمنه سردار تیزهوش ایران آمده نشانه همین ترس و واهمه است:”شیمون پرز: خاور میانه روی انگشت ژنرال قاسم سلیمانی میچرخد”.

پس از اینکه جمعی از نمایندگان کنگره آمریکا پیشنهاد طرح ترور مسئولین سپاه قدس را دادند سایت گوگل اقدام به انتشار نقشه منزل سردار سلیمانی کرد.

منزل-حاج-قاسم

این در حالیست که سردار حاج قاسم سلیمانی اساسا در قالب و چارچوب معادلات سرویس‌های امنیتی غرب زندگی نمی‌کند و آنطور که خودش بارها و بارها تأکید کرده است، همانند بسیجی‌ها می‌زید.

آنهایی که حاج قاسم را بشناسند، می‌دانند که منزل این سردار دلاور نه در شهر زادگاهش یعنی کرمان و نه در تهران؛ هیچگاه یک منزل امنیتی و با آدرس نامشخص نبوده است.

منزل حاج قاسم در کرمان محل برگزاری عزای حضرت فاطمه(س) است.

مردم شهر کرمان، هر سال در شب شهادت حضرت زهرا(س) و در قالب هیئت عزاداری، پس از طی کردن مسیری از خیابان‌های شهر در خانه فرمانده بسیجی لشکر ۴۱ ثارالله حضور می‌یابند و عزاداری می‌کنند.

دشمنان جمهوری اسلامی ایران و اندیشکده‌های امنیتی غربی باید بدانند قاسم سلیمانی مقتدایی چون خمینی(ره) دارد که هنگامیکه توسط وزیر اطلاعات وقت به بیت ایشان خبر داده می‌شود که رژیم صدام قصد دارد منطقه جماران را بمباران کند، در ذیل نامه وزیر اطلاعات، ضمن مخالفت با نقل مکان از جماران، این بیت شعر را می‌نویسد:

“بر در میکده‌ام دست فشان خواهی دید
پای کوبان چو قلندر صفتان خواهی دید
از اقامت‌گه هستی به سفر خواهم رفت
به سوی نیستیم، رقص‌کنان خواهی دید”

حدس می زنیدتصاویر زیر مربوط به چه کسانی میباشند.......

اگه نگیم و نخندیم پیاز میشیم و می گندیم


 


رانندگی در کشور های مختلف
شیکاگو: یک دست روی فرمان، یک دست بیرون پنجره
نیویورک: یک دست روی فرمان، یک دست روی بوق
بوستون: یک دست روی فرمان، روزنامه در دست دیگر، پا محکم بر روی پدال گاز
اوهیو: هر دو دست بر روی فرمان، هر دو پا روی پدال ترمز، قرار گرفتن در تیر رس تروریست ها
کالیفورنیا: هر دو دست روی هوا، قیافه گرفتن، هر دو پا روی پدال گاز، صورت چرخیده و مشغول صحبت با کسی که روی صندلی عقب نشسته
به ایران خوش آمدید: یک دست روی بوق، با دست دیگر مشغول دست دادن، یک گوش به موبایل، گوش دیگر مشغول شنیدن موزیک با صدای بلند، پا بر روی پدال گاز، چشمها به خانمهای کنار خیابان دوخته شده، صحبت با شخص دیگری که در ماشین بغل او در حرکت است.

 

يه دوست دارم، وقتي تازه ازدواج كرده بود، مارو كه ميديد، همش بهمون پوزخند مي زد،
الان دوسال گذشته، مارو كه مي بينه بغض مي كنه ...
 

 

 


سرخوش از سرجلسه امتحان اومدم بيرون که فهميدم ازسرخوشحالي برگه تقلب رو هم لاي پاسخ سوالا به استاد تحويل دادم
خدااااایا موفقیت هامون هم نصفه نیمه است

 

یارانــــــــــه ی عـــــزیز فقط انصـــــراف بدیم کافیه یا بایـــــــد اونایی کــــــــــه گرفتیـــــمم بیاریــــم پـــــس بدیــــــــم؛
هر جور خودت راحتی بگو ها!!

 

آنان که "عوض" شدنشان بعيد است، "عوضي" شدنشان قطعي است... شك نكن !

 

کچل باشی ...
بری بالای شهر میگن مد روزه ،
بری مرکز شهر میگن سربازی ،
بری پایین شهر میگن زندانی بودی !
این همه تفاوت توی شعاع ۲۰ کیلومتر ..!


آقایون محترم توجه کنید :

وقتی دوست دخترتون ازتون میپرسه :
اگه یه روز ازدواج کردی،من‌ به عروسیت دعوت میکنی؟
بدون اینکه حرفی بزنید صحنه رو ترک کنید
این سوال در نهایت حیله گری طراحی شده :))

 

گويش دختران در سال 81: عزيزم، عشقم، چرا ناراحتی؟ قربونت برم..
گويش دختران در سال 86:عزيزم، عشقم، چرا ناراحنی؟ قلبونت برم..
گويش دختران در سال 91:عجيجم، عجقم، چلا نالاحتی؟ قلبونت بلم..
گويش دختران در سال96:ديبيلم، عولوپولو، بيلی بولو نات..


 

 

یکی دکتر میشه |:
یکی مهندس میشه |:
منم درس عبرت شدم برا بقیه

 

ای پسرانی که شلوارهای صورتی و سرخابیو سبز فسفري و بنفش از کتان و غیرو بر تن مینُمائید و از خود عکسهای فشن و خشن میگیرید
آیا به راستی با خود می اندیشید , فردا روز , که فرزندانتان این عکسها را میبینند , از شما دو زار حساب میبرند ؟؟؟
بابای ما سیبیل داشت ! خط اتوی شلوار پارچه ایه دمپاگشادش هندونه قاچ میکرد ! عاقبتمون این شد ... !!!!! شما کلاً هر جور راحتین
یه وقت خجالت نکشیــــــــنـــا...

 

 

فیلم جنگی ایرونی نشون میدن؛
بمباران میشه،
خانومه خونین و مالین از زیر آوار میاد بیرون،
ولی این روسریش لامصب تکون نمیخوره!
.
.
.
.
این روســــری رو با تیر آهن جوش دادن به سرش لامصبا....؟!!؟

 

شوما فك مي كنيد فتوشاپ فقط كامپيوتريه!! ولي من يه خانومي رو ديدم شبيه عانجلينا جولي بود ، بعد بدون آرايش ديدمش شبيه مرحوم نادره بود!!
اينجاس كه بضيا رو مي بيني بايد بگي: ببخشيد فتوشاپه ديگه؟

 

سر کلاس تنظیم خانواده اســـتاد گفت کســـی اینجا متاهله؟
یکی گفت من.
همه جوری برگشتن نگاش کردن در این حد کــــه طرف گفت خب باشه طلاقـــش میدم

 

یکی از نشونه های آخر الزمون اینه که دخترا به پسرا تیکه میندازن.جدیداً دخترا با ماشین ما پسرا رو بلندم که میکنن!! آقایون اگه همینجوری پارسایی پیشه کنیم و مقاومت کنیم پا ندیم چند وقت دیگه توسط چند دختر بهمون تجاوز هم میشه!!!!!!!!

 

دختر دایی بنده رفته دندونپزشکی عصب کشی کنه! طی 3 جلسه از درد دو بار با پا کوبیده به دکتر بدبختش، 4 بار زده تو سرش، دو بار دست دکتر رو چنگ زده خلاصه زده یارو رو لت و پار کرده! امروز همون دکتره اومد خواستگاریش : ایشالله همه جوونا خوشبخت شن .
 

 
داداشم زندگیشو داده یه آیپد خریده اونوقت بابام به آیپدش میگه:پاره آجر! ......
 

 
دختر خالم به بچش واسه اينكه شيريني زياد نخوره دندوناش خراب نشه گفته شيريني ها رو شمردم يه دونش كم بشه ميزنمت. بچه هم وقتي همه خواب بودن رفته همه شيريني ها رو نصفه گاز زده كه تعدادش كم نشه!
استعدادت تو حلقم !
 

 
بابام کچله. یه بار تو حموم به جای شامپو اشتباهی به سرش کف شوی شوما زده!! بهش میگیم خوب پدر من! روی قوطی رو نخوندی نوشته کف شوی شوما؟!!! میگه چرا خوندم, نوشته بود برای سطوح صاف! 


دعوت مودبانه ي بابام از من براي صرف شام :
تَن لَشتو از پشت كامپيوتر جمع كن بيا پاي سُفره پهن شو !
 

 
مامانم امروز با چشمای اشکـ آلود اومده طرفم و میگه: پسرم تو رو به جوونیت قسم، تو رو به روح پدر مرحومم قسم، تو رو به شیر خودم قسم، دیگه.......قاشق تو این ظرفای تفلونِ من نزن!
 

 
عمه هام اومدن خونمون، سه تایی دارن پشت سر مادرشوهراشون حرف میزنن. دلم واسه مامانم میسوزه که نمیتونه تو بحثشون شرکت کنه
 

 
با مامانم رفتيم مغازه تعميرات تلفن كه تلفن بي سيم خونرو بديم درست كنن....ياروو تلفن زده به پيريز بعد با موبايلش زنگ زد كه ببينه زنگ ميخوره يا نه....تلفن كه زنگ خورد مامانم به من ميگه اين آقاهه شماره مارو از كجا داشت.....ماااااامااااان.
 

به خالم که آمریکا زندگی میکنه با کلیییی ذوق و شوق گفتم: خاله من خیلی دوس دارم بیام اونجازندگی کنم. برگشته میگه : خب اینجا کسی رو داری بری پیشش؟؟؟
 

تلویزیون داره یه برنامه درباره علائم اعتیاد نشون میده. هر علامتی که میگه مامانم زیر چشمی با شک منو نگا میکنه .
 

 
ديشب نشستيم پاي ماهواره سريال عاشقانه ميبينيم. زن داداشم (كه نوعروسم هست) برگشته با عشوه به داداشم ميگه: مهرداد، اگه چي بشه تو منو ميبري طلاق ميدي؟ داداشم خيلي جدي برگشته ميگه: اگه سكه برگرده به همون 300تومن!!
 

 
نشسته بودم سر کلاس مامانم بهم اس ام اس داد : 700 هزار تومن ترمی بابای بدبختت داره واسه دانشگاهت پول میده اونوقت تو سر کلاس گوشیتو چک میکنی ببینی کی اس ام اس داده الاغ؟؟
 

 
نصف شبی خواب بودم دختر خالم 5 سالشه اومده بیدارم کرده میگه خواب دیدم شرک داره منو میخوره ..بعد با گریه میگه برو سی دیشو بیار بشکونیم!!!
 

 
خواب بودم، پسرداییم رفته سروقت گوشیم اسم خودشو به Irancell تغییر داده، روز و شب بهم SMS میده مشترک گرامی روز جهانی معلولین ذهنی بر شما مبارک!! 


تو جشن مهد کودک خواهرزادم ,جلو شونصدتا مادر و پدر, مربی مهد با شوق با ..خواهرزادم جلو میکروفون حرف میزد... منم خر کیف...
مربی: کسری جون، شمردن بلدي؟
کسری : آره! داییم يادم داده!
مربيه : آفرين به تو پسر خوشگل و داييت!خوب حالا بگو ببينم، بعد پ...نج چيه؟
کسری : شيش!
مربيه : آفرين عزيزم، حالا بگو بعد هفت چيه؟
کسری : هشت!
مربيه : آاافرين! حالا بگو بعد ده چيه؟
کسری : سرباز.

 

با بابام حرفم شده، میگه: واس خاطر چهل تومن یارانه باید این الدنگ رو تحمل کنیم!!
 

با دختر خالم رفته بودیم بیرون، نامزدش ما رو دید، اومد جلو گفت: این پسره کیه؟ دختر خالم هم اومد تریپ دفاع از من بیاد، گفت: هر خری که هست به تو چه؟

 

استفراغ چیست ؟
نوعی سونو گرافی فوق پیشرفته که فقط در فیلمهای ایرانی جواب میدهد
و ضریب اشتباهی ندارد کلا !
حتما شخص مورد نظر حامله است !

 


یه ناشناس اس ام اس داده میگم “شما؟”
می‌گه “دوس داری کی باشم؟”
می‌گم ناتالی پورتمن!
ولی اگه به شانس منه که داداش حسین رضازاده‌ای !

 


آدرس قدیم موفقیت :
بزرگراه توکل ، بلوار آرامش ، خیابان آزادی
میدان عمل ، مجتمع نشاط ، واحد پشتکار ، پلاک ۲۰ ، منزل خوشبختی
آدرس جدید :
بزرگراه پارتی زاده ، بلوار پیچ در پیچ ، خیابان نامردی ، میدان زورگویی
واحد چاپلوسی ، منزل پدر پولدار !


یه جمله هست خیلی بیشتر از جمله های دکترشریعتی
و حسین پناهی و کورش کبیر…روم تاثیر میذاره
که میگه
تو که نمیتونی گُه بُخوری،گُه میخوری گُه بُخوری!
واقعا زیباست..به به ..حال آدم رو سر جاش میاره

 

حق نه دادنی است و نه گرفتنی، بلکه خوردنی است !
(امضا:ذیحق)
شاهنامه آخرش “ه” است !
(امضا:حاج ابوالقاسم)

 

 

یکی از فک و فامیلا میگفت :
فیلم عروسیمو برعکس که میبینم خیلی حال میده،
زنم حلقشو در میاره میده بهم و میره خونه باباش! :) )


 

 

اخطار

یک داستان خیلی خیلی حال به هم زن !

نرید بخونید به من فش بدیدا !

دوتا مردشور بودن هر جنازه‌ای میاوردن شکمشو وا‌ میکردن غذا هاشو میخوردن

یه روز شکم یکیو واز می‌کنن توش ماکارونی‌ بود، مرده شوره به رفیقش میگه من نمیخوام تو بخور
رفیقش میگه چرا توکه ماکارونی‌ خیلی‌ دوس داشتی!!؟
میگه نمیخوام دیگه، رفیقشم همشو میخوره.
بعد که تموم می‌شه میگه میدونی چرا نخوردم ؟ رفیقش میگه چرا؟ میگه چون توش مو بود
اونم حالش به هم میخوره همه‌رو بالا میاره
بعد اون یکی‌ شروع می‌کنه به خوردن، رفیقش میگه نخور کثافت مگه نمی‌‌گی توش مو بود چندش
رفیقش میگه : دروغ گفتم ! خواستم ماکارونی گرم بشه بعد بخورم !

 

دکتر برای يه بنده خدائی شياف تجويز کردم ، يارو رفت و يکهفته بعد اومد گفت آقای دکتر حالم خوب نشد بدتر هم شدم گفتم چرا ، گفت نميدونم تا اين کپسول ها که دادين را ميخورم دلم آشوب ميشه


       کاریکلماتور                                                                                                            

1_عجب زمانه اي، شير ها پاکتي اند، پلنگ ها صورتي اند،

قهرمانان دوپينگي اند و عشق ها ساعتي!

  2_حالم را به هم نزن، غم هايم به تازگي ته نشين شده است.

  3_خاطره جايي براي « رويا» باقي نگذاشت.

  4_دهانم پُر از حرف است، حيف با دهان پُر نبايد

سخن گفت.

  5_ آن قدر بي سواد بود که ستون هاي افقي و عمودي

جدول به ريشش خنديدند.

  6_ آن هایی که با وعده دلخوشند , نبايد از آينده

بيمناک شوند.

  7_ اگر تمام گل هاي دنيا را هم به پايش بريزم

باز هم کم است، چون پاهاش خيلي بو ميده!

  8_ هميشه قبل از خودم شستم خبردار مي شود.

  9_ لوازم آرايش به لوازم جادويي تغيير نام داد.

  10_کسي که از واقعيت ها بهره مي گيرد

رباخوار نيست.

  11_پرنده پس از فرار از قفس، از بهار

نشان لياقت گرفت.

  12_قلمي که مغز ندارد، حتما آبرويت را

خواهد برد.

  13_آرايشگر به قدري سرم را سرسري

تراشيد که نتوانستم سري توي سرها در بياورم.

  14_ خودروها تکامل پيدا کرده اند؛

اما خيلي از آدم ها هنوز انسان نشده اند.

  15_ بعضي از خانم ها از ترس پيري

پا به «سن» نمي گذارند.

  16_ بعضي ها براي سربلندي ديگران تا کمر

خم مي شوند.

  17_ هر وقت او را مي بينم کمي مکث مي کنم،

مثل ويرگول.

  18_ شايد بهترين راه براي حفظ آثار باستاني،

همچنان در زير خاک بودن آن ها باشد.

  19_ تمام زندگي ام قسطي است،

اما گوشم بدهکار نيست.

  20_ بي صداترين «تار» را عنکبوت مي نوازد.

  21_ اين روز ها به هرکي «بال و پر»

بدهيد «دُم» در مي آورد.

  22_ برخي خانم ها، مانع تمرکز سرمايه

همسرشان مي شوند

  23_ تفاوت ديد من و تو در نمره عينکمان است.

  24_  خوش به حال فقير که يک حرف از غني

بيشتر دارد.

  25_شايد تبر همان قند شکن رستم باشد.

  26_وقتي «رُخ»ت مرا کيش داد «مات» نگاهت شدم.

  27_عشق راهي است هموار اما بعضي ها

در اين راه ليز مي خورند.

  28_برای اینکه هم رنگ جماعت شود ,
 جماعت را رنگ می کرد.

  29_ از ماجراي عشقمان، موهايم روسفيد

بيرون آمدند.

  30_خيلي سخت است هم روي قولت بايستي

و هم زير پا نگذاري اش.

  31_ بشقاب فقير گرسنه تر از صاحبش است.

  32_سخنران خوب کسي است که بعد از

سخنراني با نوک پا از سالن خارج شود تا مخاطبان بيدار نشوند.

  33_ برای مردها زندگی «جاری» است و برای زن ها

, همسر برادر شوهر.

  34_ باز هم فراموش کردم فراموشش کنم.

  35_ قلم پاچه خوار نوکش همیشه چرب است.

  36_ بعضی ها راه راست را به سوی خود کج می کنند.

  37_ تنها لذتی که نمی توانی با دیگران قسمتش کنی

, تنهایی است.

  38_ شاید کشمش همان انگور بازنشسته باشد.

  39_ بعضي از آدم ها درظلمات انديشه خود غرق مي شوند.

  40_ آن قدر دست روي دست گذاشت که

پا روي دمش گذاشتند.

  41_ نشر اکاذيب يعني ستايش مديران نالايق.

  42_ گاهي اوقات «کليه» امورم درد مي کند.

  43_ اگر حرف مفت را مي خريدند خيلي ها

ميلياردر بودند.

  44_ بعضي ها خط لبشان نستعليق است.

  45_ حتي موهايم هم مي دانند که پايان شب

سيه سپيد است.

  46_آن قدر گفتند شتر ديدي نديدي که بالاخره کور شد.

  47_ نيامدي نگاهم دست خالي برگشت.

  48_ بعضي از نگاه ها صداي قشنگي دارند.

  49_ همه انسان ها برابرند اما بعضي ها برابرترند.

  50_ بهترين راه براي آب شدن برفک تلويزيون،

از برق کشيدن آن است.

  51_ بهترين بازي زندگي اش زبان بازي بود.

  52_ خدايا، يارانه را از ما بگير اما يار را نه.

  53_ شايد با « ارز » معذرت مشکل تورم حل شود.

  54_ به علت خالي بودن جيب مردم،

جيب برها شاکي شدند.

-

نخستین دانشگاه شناور جهان در نیوزلند پهلو گرفت   

نخستین کشتی دانشگاهی جهان در ادامه حرکت خود دراقیانوس های جهان به اوکلند نیوزلند وارد شد. این کشتی که "کشتی پژوهشگر" نام دارد دانشگاهی شناور بر سطح اقیانوس های جهان است که بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ دانشجو در آن مشغول به تحصیل هستند.این کشتی دارای سه استخر بزرگ، دو سالن ژیمناستیک و چندین رستوران و ۹ سالن برگزاری کنفرانس و سخرانی است و تقریبا نظیر دانشگاههای جهان ازامکانات رفاهی و آموزشی مدرنی برخوردار است.بر اساس گزارش کانال سه تلویزیون نیوزلند، دانشجویانی که در این کشتی مشغول به تحصیل هستند از ۳۵ کشور جهان بوده ودر کلاس هایی که ۱۹ استاد دانشگاهی آنها را اداره می کنند حضور پیدا می کنند.براساس برنامه ریزی های صورت گرفته در بنادری که کشتی توقف می کند پروژه های آکادمیک مختلفی نیز اجرا می شود.دوره های تحصیلی در این دانشگاه شناور ۱۶ هفته ای بوده و برای شرکت در آن هزینه ای معادل ۲۶ هزار دلار باید پرداخت شود.مقاصد بعدی این دانشگاه شناور سیدنی در استرالیا و شانگهای چین اعلام شده است.

فکر می کنید یک دوچرخه مسابقه ای (یا به قول معروف کورسی) چه قدر باید وزن داشته باشد؟ یک دوچرخه کوهستان چطور؟ خب، فریم دوچرخه کوهستان Delta 7 Arantix در کنار زیبایی خارق العاده اش، تنها ۱۴۲۰ گرم وزن دارد! این دوچرخه از لوله های مشبک شبیه تار عنکبوت از جنس فیبر کربن و کولار ساخته شده که چنین سازه و طراحی با نام تجاری IsoTruss نامیده می شود.

به نظر می رسد که به این راحتی ها نتوانید بدنه دوچرخه ای محکمتر و سبک تر از این را در جایی بیابید. نکته جالب درباره این دوچرخه که در کشور آمریکا ساخته می شود، دست ساز بودن آن است و اینکه قرار است تنها ۲۰۰ عدد از آن تولید گردد. سفارش دهندگان می توانند تنها به سفارش بدنه بپردازند و یا اینکه بقیه تجهیزات را هم با مارک SRAM یا Shimano همراه بدنه درخواست دهند.

و البته در خصوص قیمت این دوچرخه متعلق به فیلم های علمی تخیلی، هنوز چیزی گفته نشده است. هرچند نباید انتظار کمتر از یک عدد چند رقمی هم برای چنین اعجوبه ای داشت.

مراسم عقدکنان به شیوه سنتی

مراسم عقد بندان بدین صورت انجام میپذیرد که در اولین مرحله چند نفر از جوانان نیرومند اقدام به اوردن هیزم میکنند. این کار به وسیله الاغ انجام میگیرد. هیزم ها به خانه عروس برده میشود . هیزم اوران مورد استقبال خانواده عروس قرار گرفته و بعد از خوردن شام و آجیل ، یک دستمال با مرسومات خاص خود به هیزم آوران هدیه میکنند. صبح روز بعد خانواده داماد و بستگان داماد وسایل و لوازم عقد بندان را بر پشت چندین اسب و الاغ گذاشته و همراه با چندین راس گوسفند رنگ کرده و یک چمدان حاوی چند دست لباس و سکه نقره و یک حلقه انگشتر توسط بستگان نزدیک داماد حرکت می کنند. این جمع به همراه مردم دیگر شرکت کننده در مراسم (که خیلون نامیده میشوند ) با شاد باش و کل (در اصطلاح محلی کلولو) و دهل و سرنا به راه می افتند و از آن طرف مورد استقبال خویشان عروس قرار میگیرند .با دود کردن اسپند (در اصطلاح محلی دونشت) محله را عطر آگین کرده و چند ساعتی ساز زن ها (لوطی ها) مجلس ومحفل را شاد نگه میدارند . روز بعد ، مراسم نان پزی شروع میشود .کسانی که مهارت در پخت نان دارند برای پخت نان (نان محلی تیری ) و افرادی که قویترند برای خمیر کردن آرد شروع به کار میکنند .نهار ظهر آن روز غذایی است که از دل وجگر وقلوه گوسفندان ذبح شده تهیه شده است.عصر همان روز یک نفر از جانب پدر داماد وعروس اهالی محل را برای تشریف فرمایی در جشن ومراسم شادی روز بعد دعوت مینمایند ( که به انها خیلخون میگویند) . صبح روز بعدچند نفر آشپز شروع به پخت نان میکنند و افراد دست اندر کار خانه هایی را برای مهمانان مهیا کرده و آماده خوش آمد گویی به میهمانان دعوت شده میشود .بعداز آمدن میهمان ها از آنها با چای وشیرینی پذیرایی شده و ساعتی بعد نهار صرف می شود. پس از صرف نهار یک نفر بنویس و یک نفر تحویل گیرنده هدیه ها را که به عنوان بذل به زوج اهدا میشود تحویل گرفته و در دفتر ثبت میکند .بذل دادن اول از بستگان نزدیک شروع میشود . پس از جمع آوری بذل عقد بندان اقوام و خویشان داماد چمدان لباس عروس را که حاوی لباسهای عروس میباشد با تعدادی از افراد با جشن و سرور وشادمانی و نواختن لوطی به خانه عروس میبرند و لباسها را تحویل میدهند .در این وقت معمول است که سر عروس و داماد را به هم میزنند تا شیطان از بین زوجین بگریزد .پس از این برنامه ها از داماد قول گرفته میشود تا یک سال به فکر عروسی نباشد تا خانواده عروس بتواند جهیزیه فراهم نماید. معمولا در قدیم رسم بوده که داماد از صبح تا شب کمک پدر نامزد خود کارهای طاقت فرسا و سخت از قبیل درو کردن گندم و جو ، هیزم آوردن و… را انجام میداد تا بتواند با نامزد خود جهت تسلای خاطرش حرف بزند اما موفق نمیشد تا موقع عروسی ! حتی زوجین عقد شده هم تا عروسی موفق به صحبت با هم نمیشدند.دختر در موقع نامزدی به تهیه وسایل زندگی و درست کردن جهیزیه و کارهایی از قبیل گلیم بافی و قالی بافی سرگرم بود.در اعیاد رسمی از قبیل عید نوروز و… خانواده داماد وظیفه داشتند مبلغی پول به عنوان هدیه به خانه عروس ببرند برای مهیا نمودن جهیزیه.البته بعضی از رسومات امروزه به ندرت مورد استفاده قرار میگیرد.

سرلشکرسردارحاج قاسم سلیمانی
 
سرلشکر قاسم سلیمانی

سرلشکر قاسم سلیمانی

 

قاسم سلیمانی متولد ‎۲۰ اسفند ۱۳۳۵ شهرستان رابر در استان کرمان از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده نیروی قدس سپاه است.وی در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله بود.قاسم سلیمانی بارها از جانب آمریکا متهم به دخالت در امور عراق شده‌است. و واشنگتن پست وی را از مهمترین سیاست گزار سیاستهای خارجی ایران می‌داند. وی در ۴ بهمن ۱۳۸۹ درجهٔ سرلشکری را دریافت کرد.

سردار سرلشگر قاسم سلیمانی در یکی از روزهای ۱۹ شهریور تا آخر اسفند ۱۳۷۶، و همزمان با اوجگیری طالبان در افغانستان، به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گماشته شد. انتصاب وی به این سِمَت تصادفی نبود.سردار سلیمانی در منطقه ای کوهستانی به نام رابر در استان کرمان رشد یافته که از نظر جغرافیایی به افغانستان شبیه است. سردار سلیمانی از جنگ های داخلی کردستان که با فاصله ای اندک پس از پیروزی انقلاب رخ داد، تجربه های جنگی فراوانی دارد، از فرماندهان کارآزمودۀ سپاه در میدان های جنگ هشت سالۀ ایران و عراق (۱۳۶۷-۱۳۵۹) بوده و پس از آن نیز تاهنگام انتصاب به فرماندهی سپاه قدس، با باندهای قاچاق مواد مخدر در نزدیکی مرزهای ایران و افغانستان جنگیده است. این شمارۀ چشم انداز به زندگی نامۀ سردار سلیمانی و علت انتخاب او برای فرماندهی نیروی قدس سپاه می پردازد.


“شما باید بدانید که سیاست ایران در قبال عراق، لبنان، غزه، و افغانستان را من تعیین می کنم”. این بخشی از پیام سردار سلیمانی است به ژنرال دیوید پترایوس، فرمانده امریکایی نیروهای چند ملیتی در عراق در بهار ۱۳۸۷٫ سردار سلیمانی گزافه نگفته است. وی فرماندهی سپاه قدس را به عهده دارد که در سال ۱۳۵۸ و با هدف صدور انقلاب اسلامی به آن سوی مرزهای ایران تشکیل شده است. بر پایۀ اسنادِ فاش شده از ایمیل ها و تلگرام های محرمانۀ وزارت خارجۀ ایالات متحده، سفارت امریکا در بغداد سردار سلیمانی را “فرمانده خط مقدم جبهه و در عین حال تنظیم کننده و مجریِ سیاست های دولت ایران در قبال عراق و دومین شخص پس از آیت الله علی خامنه ای” معرفی می کند.

نیروی تحت فرماندهی او، علاوه بر پشتیبانی از حزب الله لبنان، مسئول “سازماندهی، آموزش، تأمین مالی، و پشتیبانیِ تجهیزاتیِِ عراقی هایی است که با نیروهای ائتلاف می جنگند”. از اسفند ۱۳۸۲، مقامات عراقی همواره از دخالت های نیروی قدس درمسائل سیاسی عراق شکایت کرده اند، و از سردار سلیمانی، به دلیل حمایت از فعالیت های تروریستی، هم در فهرست افراد تحریم شدۀ شورای امنیت سازمان ملل نام برده شده و هم در فهرست تحریم شدگان وزارت خارجه امریکا.
نکات اصلی این چشم انداز:
· در منابع انگلیسی زبان آگاهی های اندکی در بارۀ سردار سرلشگر سلیمانی یافت می شود.
· با جمع آوری منابع فارسی زبان، می توان زندگی سلیمانی و دلیل انتصاب او را به سِمَتِ فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دریافت.
· از آنجا که نسلِ جنگ ایران و عراق در حال قبضۀ زندگیِ سیاسی، نظامی، اقتصادی و حتی معنویِ جمهوری اسلامی است، تحلیل گران سیاسی امریکا می باید به منابع فارسی زبان سال های ۱۳۶۰و دیگر منابعی که به بحث دربارۀ مرحلۀ شکل گیری این نسل پرداخته اند، توجه بیشتری نشان دهند.

به رغم نقش محوری سردار سلیمانی در سیاستهای خارجی ایران، منابع انگلیسی زبان هیچ اطلاعاتی در مورد زندگی وی پیش از اشغال افغانستان به دست نمی دهند و حتی در منابع فارسی اینترنتی نیز، که گاه ترجمه ای از منابع انگلیسی است، خبری از این دوره از زندگی او نیست. این کمبود اطلاعاتی در بارۀ زندگی گذشتۀ سردار سلیمانی، بررسی فعالیت های فعلی او را با مانع بزرگی رو به رو می کند. با این همه، مطالعۀ دقیق مطالبی که “مرکز تحقیقات و مطالعات جنگ”ِ وابسته به سپاه در باره جنگ هشت سالۀ ایران و عراق منتشر کرده و توجه به برخی دیگر از اطلاعاتی که به زبان فارسی در اینترنت در دسترس است نکات جالبی از زندگی این سردار سپاه را روشن می کند.
دوران کودکی و نوجوانی
بنا بر گزارش وزارت خارجه ایلات متحده، سردار سلیمانی در۲۰ اسفند ۱۳۳۵ در شهر قم به دنیا آمده است. منابع فارسی زبان البته با این نظر مخالفند و شهر رابُر در استان کرمان در جنوب شرقی ایران را زادگاه سردار سلیمانی می دانند.در منابع اطلاعاتی عمومی چیزی در بارۀ پدر و مادر یا بستگان درجۀ یک او دیده نمی شود، ولی از نام وی پیداست که باید از طایفۀ سلیمانی باشد که در سدۀ یازدهم از فارس به کرمان مهاجرت کردند. سردار سلیمانی در یکی از معدود یادداشتهایی که در باره زندگی اش نوشته می گوید پدرش یک روستایی بوده که حوالی سال ۱۳۴۸ نُه هزار ریال به دولت بدهکار بوده است. از این یادداشت بر می آید که طایفه و بستگان سردار سلیمانی از دهقانان بی زمینی بوده اند که پس از اصلاحات ارضی شاه در سال ۱۳۴۱ صاحب زمین شدند ولی به دلیل ضعف هایی که در اجرای اصلاحات وجود داشت دوباره به فقر و فلاکت افتادند.
بنا به نوشتۀ سردار سلیمانی، او و یکی از اقوام نزدیکش به نام آقای احمد سلیمانی، که بعدها در سال ۱۳۶۳ در جنگ با عراق به شهادت رسید، در سال ۱۳۴۸ به شهر کرمان برگشتند تا کار کنند و بدهی پدرشان به دولت را بپردازند. در این یادداشت آمده که وی در سیزده سالگی، بی درنگ پس از پایان تحصیلات اجباریِ دورۀ پنج سالۀ دبستان، رابُر را ترک کرده است. او در سال ۱۳۵۳، به عنوان پیمانکار در سازمان آب کرمان آغاز به کار می کند. اقای مجید ملک، وبلاگ نویس ساکن کرمان، این اطلاعات را تأیید کرده می گوید سردار سلیمانی “به عنوان تکنیسین یا کارمند” در سازمان آب کار کرده است. منبع سومی نیز می گوید سلیمانی بنا بوده؛ این شاید مربوط به زمانی است که هنوز وارد سازمان آب نشده بوده، و یا اشاره به این واقعیت است که سردار سلیمانی بیش از پنج کلاس ابتدایی سواد دیگری نداشته است.
سردار سلیمانی، به گفتۀ خودش در یک مصاحبه، در سال ۱۳۵۵ فعالیت های انقلابی اش را، “از طریق آشنایی با شهید حجت الاسلام رضا کامیاب (که در ۷ مرداد ۱۳۶۰ به دست سازمان مجاهدین خلق ترور شد) آغاز کرد در حالی که همچنان در سازمان آب هم مشغول به کار بود”. حجت الاسلام کامیاب از روحانیان انقلابی شهر گناباد در استان خراسان بود که در ماه های رمضان سال های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ برای تبلیغ به کرمان می رفت. آنچه سردار سلیمانی در اینجا می گوید با تاریخ حضور کامیاب در کرمان هم خوانی ندارد؛ اگر سردار سلیمانی فعالیتهای انقلابی اش را پس از آشنایی با حجت الاسلام کامیاب شروع کرده باشد باید این اتفاق در سال ۱۳۵۷ رخ داده باشد و نه در سال ۱۳۵۵ و پیش از سفر حجت الاسلام کامیاب به کرمان. نکتۀ قابل توجه دیگر اینکه سردار سلیمانی هیچ جا نمی گوید پیش از انقلاب با روحانیان انقلابی برجستۀ کرمان چون علی اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد علی موحدی کرمانی، یا یحیی جعفری ارتباطی داشته است، و این نشان می دهد که تنها فعالیت انقلابی اش شرکت در سخنرانی های حجت الاسلام کامیاب بر ضد نظام پهلوی بوده است.
عضویت در سپاه پاسداران در کرمان
بنا به گفتۀ سردار سلیمانی، وی پس از پیروزی انقلاب، درعین ادامه کار در سازمان آب کرمان، به عضویتِ مجموعۀ “سپاه افتخاری”، که به وسیلۀ پدرِ شهید قاضی تأسیس شده بود، درآمد. این اطلاعات پذیرفتنی به نظر می رسد زیرا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شورای فرماندهی خود در کرمان را پیش از ۸ خرداد ۱۳۵۸ تشکیل داد. سردار سلیمانی می گوید: “همه جوان بودیم و باید به شکلی برای انقلاب فعالیت می کردیم و این گونه بود که وارد سپاه شدم”.
همانند بسیاری از سپاهیان، سردار سلیمانی هم تا پیش از عضویتش در سپاه هیچ پیشینه و تجربۀ نظامی نداشته، ولی به دلیل آمادگی و عملکرد خوبش به عنوان مربی انتخاب می شود. وی چیزی در مورد اینکه خودش چه مدت آموزش نظامی دیده است نمی گوید، ولی به گفتۀ آقای اصغر محمدحسینی، از اعضای پیشین سپاه کرمان، دوره آموزش آنها پیش از ۴۵ روز نبوده.
اعزام به مهاباد
سردار سلیمانی خیلی زود برای سرکوب قیام جدایی طلبانۀ کردها، که درست پس از پیروزی انقلاب رخ داد، به مهاباد در استان آذربایجان غربی فرستاده شد و تجربۀ زندگی قبیله ای و آموزش های نظامی هر دو به کارش آمد. وی اطلاعاتی در باره مأموریت مهابادش به دست نمی دهد ولی، باز به گفتۀ آقای محمدحسینی، گروههای کوچکی از پاسداران کرمان در قالب گردان های نامنظم برای “اداره و حفاظت شهر مهاباد” اعزام شدند.
رژیم تهران ترجیح می داد برای سرکوب جدایی طلبان کُردستان و خاموش کردن جنگ خونین قومی میان آذری ها و کردها نظامیان غیر کرد را به منطقه بفرستد که تعلقات قومی و محلی نداشتند.
اینکه در خاطرات آقای محمدحسینی اشاره ای به نام سردار سلیمانی نشده است، شاید نشان دهنده این باشد که گروه های متعددی از کرمان به مهاباد اعزام شدند. شاید هم سردارسلیمانی و دوستانش نمی خواهند نقش او در وقایع مهاباد آشکار شود. جمهوری اسلامی اصل وجود حرکت جدایی طلبانه در کردستان را مایۀ شرمساری خود می داند، چه رسد به اینکه بگوید غیر کردها را برای سرکوب به این منطقه فرستاده است. در نهان اما، سابقۀ شرکت در جنگهای کردستان از شرایط مهم برای ارتقاء در رده های سپاه است. آقای محسن رضایی، فرمانده پیشین سپاه و دبیر فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام، در مصاحبه ای اذعان می کند که انتخاب آقای احمد متوسلیان به فرماندهی نیروهای سپاه در لبنان، که در ۱۴ تیر ۱۳۶۱ به گروگان گرفته شد، دقیقاً به دلیل سابقه اش در سرکوب شورش کردستان بوده است. از این رو می توان گفت به احتمال زیاد تجربۀ سلیمانی در جنگهای کردستان نیز در انتصاب او به فرماندهی سپاه قدس تأثیر داشته است.
قاسم سلیمانی در جمع همرزمان

قاسم سلیمانی در جمع همرزمان

جنگ با عراق
سردار سلیمانی آشکار می کند که به محض بازگشت از مهاباد به ریاست پادگان قدس سپاه در کرمان منصوب می شود. با اشغال خاک ایران توسط عراق، سردار سلیمانی چندین گردان از سپاهیان کرمان را آموزش می دهد و به جبهه های جنوب اعزام می کند و کمی بعد، خود در رأس یک گروهان به سوسنگرد اعزام می شود تا جلوی پیشروی عراق در جبهۀ مالکیه را بگیرد.
سرلشکر قاسم سلیمانی

سرلشکر قاسم سلیمانی

روایت آقای ملک از مشارکت سردار سلیمانی در جنگ با عراق با حکایت سردار سلیمانی تفاوت اساسی دارد. به نوشتۀ آقای ملک، “سلیمانی تنها به یک مأموریت جزئی و برای آبرسانی به جبهه اعزام شده بود، و فقط برای دوهفته. ولی فضای بهشتی و ملکوتی جبهه چنان دل پاک این کارمند وتکنسین جوان را تحت تأثیر قرار می دهد که به جای دو هفته، تمام هشت سال دوران جنگ را در جبهه می ماند”.
گرچه نمی توان درستی هیچ یک از این دو روایت را اثبات کرد، ولی روایت سردار سلیمانی تصویر جوانی را به نمایش می گذارد که هدف روشنی در زندگی داشته، در حالی که سردارسلیمانیِ روایتِ آقای ملک جوانی است آرمانگرا که برای فرار از زندگی یک نواختش در شهرستان کرمان به حادثه جویی ها وافتخارات جنگ پناه می برد.
سردارسلیمانی در بیشتر عملیات عمدۀ نظامی دوران جنگ با عراق شرکت کرد که از آن جمله می توان از این عملیات نام برد: عملیات مشترک سپاه و ارتش در آزاد سازی بستان در ۲۰ آبان تا ۱۵ آذر ۱۳۶۰، با نام عملیات طریق القدس؛ عملیات آزاد سازی غرب دزفول و دهلران و محافظت از اندیمشک، شوش، دزفول، و جادۀ اندیمشک-دزفول از ۱۲ اسفند ۱۳۶۰ تا ۱۰ فروردین ۱۳۶۱، با نام عملیات فتح المبین؛ عملیات تهدید بصره در ۲۰ آبان تا ۲۱ آذر ۱۳۶۰، با نام عملیات خیبر؛ عملیات اشغال سلیمانیه و پیشروی به سوی بصره در ۱۹ دی تا ۱۲ اسفند ۱۳۶۴، به نام عملیات کربلای ۵؛ عملیات پیشروی به سوی سلیمانیه در ۳۱ خرداد تا ۱۴ تیر ۱۳۶۶، با نام عملیات نصر۵، که طی آن یکانِ تحت فرماندهی سلیمانی مورد حملۀ شیمیایی عراقی ها واقع شد؛ عملیات لشگر ۴۱ ثارالله در شکستن محاصره ای که عراقیها می خواستند پس از ناکامیِ عملیات نصر۴ انجام دهند (۵ تیر ۱۳۶۶)؛ عملیات بیت المقدس۴ برای تصرف بلندی های شاخِ شمیران در ۵ تا ۹ فروردین ۱۳۶۷؛ و عملیات فاجعه بار فاو و مجنون (فروردین تا تیر ۱۳۶۷) که سردارسلیمانی از همان آغاز با آنها مخالف بود.
پس از پایان یافتن جنگ با عراق
با پایان یافتن جنگ در ۱۳۶۷، لشگر ۴۱ ثارالله به فرماندهی سردار سلیمانی به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی کشور هدایت می شدند. بخشهای جنوب شرقی ایران همیشه برای دولت مرکزی ایران دردسر ساز بوده اند. آنچه این مناطق را برای دولت مرکزی مسأله ساز کرده عبارت است از: دور بودن از مرکز قدرت در تهران، داشتن اکثریت سنی مذهب در دل یک کشور شیعه، ساختار طایفه ای و بستۀ سیستان و بلوچستان که استان همجوار خود، کرمان، را نیز از این جهت تحت تأثیر قرارداده، به اضافۀ فقر و بیکاری گسترده که به رونق قاچاق مواد مخدر کمک می کند.
بی درنگ پس از آتش بس با عراق، دولت ایران سپاه پاسداران را مأمور مبارزه با قاچاقچیان بزرگ مواد مخدر کرد. کارزاری که سردار سلیمانی فرماندهی کرد به کشته شدن افراد بسیاری انجامید ولی در آخر کامیاب شد. به نوشتۀ مشرق نیوز، “مردم کرمان و سیستان و بلوچستان هنوز دوران حضور قاسم سلیمانی در این منطقه را از امن ترین دوره های زندگی خود می دانند”. فعالیت های سردار سلیمانی از سوی اقای رضایی در سال ۱۳۷۳ و از سوی فرمانده بعدی سپاه، سردار سرلشگر یحیی رحیم صفوی، نیز مورد تشویق قرار گرفت. سردار رحیم صفوی گفته است: “سلیمانی منطقه را در عرض سه سال امن کرد”. محسن رضایی نیز درست بعد از موفقیت سلیمانی در یک عملیات بزرگ علیه باند قاچاقچیان موادر مخدر به رهبری جلال کامرانی و عید محمد بامری از او ستایش کرد.
انتصاب به فرماندهی سپاه قدس
فرمانده پیشین سپاه، صفوی، در گفت و گویی با مرکز اسناد انقلاب اسلامی گفته است در همان سال که خود فرمانده کل سپاه شده سردار سلیمانی را به فرماندهی سپاه قدس گماشته است. از آنجا که آیت الله خامنه ای سردار رحیم صفوی را در ۱۹ شهریور ۱۳۷۶ به مقام فرماندهی کل سپاه منصوب کرده است انتصاب سردار سلیمانی به فرماندهی سپاه قدس نیز باید میان ۱۹ شهریور تا آخر اسفند ۱۳۷۶ رخ داده باشد.
زمان انتصاب سلیمانی اهمیت بسیاری دارد. وقایع جاری در کشور همسایه، افغانستان، نظر ایران را در بارۀ تهدیدهایی که متوجهش بود تغییر داد. عراق که در پی تحریم های جهانی ناتوان شده بود نمی توانست تهدید بزرگی برای ایران باشد؛ ایران همچنین در رقابت با عربستان سعودی و امریکا در درگیری های بوسنی شکست خورده بود و نتوانسته بود با بهره گیری از جنگ در یوگسلاویِ سابق جای پایی برای خود در اروپا فراهم کند؛ ولی برآمدن طالبان، که تحلیل گران سیاسی جمهوری اسلامی آنها را آلت دست رقبای منطقه ای خود، عربستان و پاکستان، می دیدند، تهران را با چالش بسیار بزرگی رو به رو کرد. ایران بویژه از این جهت احساس خطر می کرد که عمدۀ سرمایه گذاری سیاسی اش در افغانستان را در میان شیعیان هزاره در غرب افغانستان و سنّیان فارسی زبانِ تاجیک در شمال متمرکز کرده بود. اعدام نُه دیپلمات ایرانی و یک خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی، در ۱۷ مرداد ۱۳۷۷، پس از فتح مزار شریف به دست طالبان، نشان دهندۀ خطر بزرگی بود که ایران را از سوی طالبان تهدید می کرد. سیاست گذاران ایران بزودی دریافتند که در مورد افغانستان یک راه زیگزاگ را پیموده اند. استاد صادق زیبا کلام ، می گوید: “بر خلاف پاکستانی ها، ما یک سیاست حساب شده در مورد افغانستان نداشتیم که بتوانیم ادامه اش بدهیم. ببینید ما یک وقت از حرکت شیعیان حمایت می کردیم، یک بار گلبدین حکمتیار را تأیید می کردیم، و در شرایطی پشتیبان برهان الدین ربانی بودیم… ولی پاکستانی ها تنها از یک گروه جهادی، که امروز اسمشان طالبان است، حمایت کردند. در هر صورت، این گروه از نظر تعداد بزرگترین گروه در افغانستان است چون دو سوم جمعیت افغانستان پشتون هستند”.
سردار سلیمانی ناگزیر شد سپاه قدس را برای حضور در افغانستان و حفظ آنچه از منافع ایران در افغانستان مانده بود تجدید سازمان کند. جمهوری اسلامی برای نمایش قدرتش به طالبان، دویست هزار نیرو به مرزهای ایران و افغانستان گسیل کرد، ولی سردار سلیمانی به جای نبرد مستقیم با طالبان از داخل مرزهای ایران، عملیات را از تاجیکستان و در حمایت از جبهۀ متحد اسلامی برای نجات افغانستان، که با نام “ائتلاف شمال” نیز شناخته می شد سازماندهی کرد. در منابع موجود، دست کم به یک سفرسردار سلیمانی به تاجیکستان اشاره شده است.
نتیجه گیری
انتصاب سردار سلیمانی به فرماندهی سپاه قدس همزمان با قدرت گرفتن طالبان یک پیشامد محض نیست. او از این رو انتخاب شد که بومیِ یک منطقه کوهستانی در کرمان بود و با نظام سیاسی جوامع قبیله ای به طور کلی و با جامعه افغانستان بویژه آشنایی نزدیک داشت. او با تجربه ای که از جنگ داخلی کردستان داشت نیز گزینۀ مناسبی بود، چون بنا بود در افغانستانِ عصر طالبان که درگیر جنگهای داخلی بود وارد عمل شود. از همه مهمتر اینکه سردار سلیمانی در هشت سال جنگ با عراق و نیز مبارزه با باندهای مواد مخدر در مناطق مرزی ایران وافغانستان تا پیش ز انتصابش به فرماندهی سپاه قدس تجربۀ بی مانندی اندوخته بود.
تحلیل گران امور ایران در امریکا مایلند تنها وضع کنونیِ دوستان یا دشمنان امریکا را مطالعه کنند. در حالی که، نسلی که در دهۀ ۱۳۶۰، در سالهای جنگ با عراق تربیت یافته و شکل گرفته است و امروزه در حال قبضه زندگیِ سیاسی، نظامی، اقتصادی، و حتی معنویِ جمهوری اسلامی است، نیاز به شناخت و مطالعۀ تأثیر جنگ هشت ساله بر جامعۀ ایران را روز به روز بیشتر می کند. سلیمانیِ امروز را بدون مطالعۀ دیروزِ او نمی توان شناخت
منبع : پایگاه اطلاع رسانی بسیج طلاب (با تصحیح و ویرایش)

 

از هر دری سخنی

ترس از تاریکی !!!!!

تاریکی که ترس ندارد
از مردمانی بترس که در روز روشن
قصد تاراج احســــــــاست را دارند...!!!
 




تکلیف و بلاتکلیفی !!!!!

عجب رسم عجیبی .... بچه که بودیم ؛ از تکلیف می ترسیدیم ! بزرگ شدیم از بلاتکلیفی...
  


ایستا نباشید !!!!

اگر جایی که ایستاده اید را نمی پسندید، عوضش کنید.. شما درخت نیستید!
  



هدیه ما به خدا !!!

زندگی هدیه خداوند به ماست و ” شیوه زندگی ” ما ، هدیه ما به خداوند .

دنیای عجیب ما !!!

دنیای عجیبی شده است!!!
برای دروغ هایمان،
خدا را قسم میخوریم...

و به حرف راست که میرسیم،
می شود جان تو

حواست نیست !!!

تو میخندی حواست نیست ..

 

کنارت اوج میگیرم حواست نیست !!!

   

 



دلم اما بر می گشت .... !!!

همچون قطاری که دودش برمی گردد ؛

من می رفتم ،

دلم برمی گشت ...
  

تلخ اما ....

چه تـــلـــخ است با بــــغـــض بنویسی

با خــنـــــده بخوانند
 

انتظار من !!!!

هیچ انتظاری از کسی ندارم!
و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !
مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است

 

مشکلات و انسانها !!!!

مشکلات زندگی انسان های بزرگ را متعالی و انسان های کوچک را متلاشی می سازد

 


زانو نمی زنم ....

زانو نمی زنم حتی اگر سقف آسمان از قد من کوتاه تر باشد

با همه دنیا قهرم !!!

امــــــــروز با همه ی دنـیــــــــا قهــــــرم ...
امــــــا ...
تــــــــــو صدایــــــم کــن ...
بـرمـی گـــــــــــــردم !!

اشتباه من !!!!

اشتباهم این بود

عمق رابطه مان آنقدر نبود که درون آن شیرجه زدم
 

قلب زن...غرور مرد !!!!

بدترین چیز در زندگی شکستن قلب زن و شکستن غرور مرد است !!!
 

" نقطه جوش"

نقطه‌ی جوش همان نقطه‌ ایست که همه چیز کم کم بخار می‌شود

محو می شود
کمرنگ می شود

آدمها را به " نقطه جوش" نرسانید....

ﭼگونه ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺗاﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؟؟..

ﺍﻟﻒ: ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ  ﮐﻨﯿﺪ
ﺏ: ﮐﺎﻧﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻋﻮﺽ  ﮐﻨﯿﺪ
ﺝ: ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺗﺎﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﯾﺎ ﺷﺴﺘﻦ ﻇﺮﻭﻑ ﺍﺳﺖ،ﺑﺎ ﺯﺩﻥ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺳﻮﺕ ﺑﻠﺒﻠﯽﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﮐﻨﯿﺪ.
ﺩ: با خواندن آواز در حمام موجب شادی دلبندتان شوید.
 

لعنت بر بغض !!!!

خندیدن، خوب است. قهقهه، عالی است. گریستن، آدم را آرام می کند اما لعنت بر بغض
 

آیا از جنگ بین دو جنس (زن و مرد) خسته نشده اید؟

        زنان و مردان باهم متفاوت هستند،
        در این دو نکته تردیدی نیست.
        ولی به جای تاکید روی کیفیت های منفی زن و مرد ،
        چرا روی نقاط مثبت آنها تاکید نکنیم؟
         
        بیایید از خانم ها شروع کنیم:
        زن ها مهربان ، عاشق و دلسوزند.
        زن ها وقتی خوشحالند گریه میکنند.
        زن ها برای نشان دادن توجه و علاقه همیشه کارهای کوچکی انجام میدهند.
        زن ها برای دستیابی به بهترین چیزها برای همسر و فرزندانشان دریغ نمی کنند.
        زن ها قدرت این را دارند که وقتی خیلی خسته هستند و نمی توانند روی پا بایستند ، لبخند بزنند.
         
        زن ها می دانند چگونه یک وعده شام یا ناهار معمولی را به یک فرصت تبدیل کنند.
        زن ها می دانند چگونه از پول خود بهترین استفاده را ببرند.
        زن ها می دانند که چگونه یک دوست بیمار را تیمار کنند.
        زن ها شادی و خنده را به دنیا ارزانی می دارند.
        زن ها می دانند چگونه ساعت های متوالی کودکان را سرگرم کنند.
        زن ها صادق و وفادار هستند.
        زن ها در زیر آن ظاهر نحیف ، اراده پولادین دارند.
        زن ها برای یاری رساندن به دوست محتاجشان، همه کار انجام می دهند.
        زن ها از بی عدالتی به آسانی به گریه می افتد.
        زن ها می دانند چگونه به یک مرد احساس پادشاه بودن بدهند.
        زن ها دنیا را مکانی شادتر برای زندگی می سازند.
        ...
         
        حالا نوبت مردهاست....:
        مردان برای حمل اشیاء سنگین و کشتن سوسک و عنکبوتها خوب هستند

   

سخن بزرگان درباره مادر ...

در دنیا دو تصویر برای من زیباست، تصویر گل و تصویر مادرم. (بالزاک)

 
تار و پود روح مادر را از مهربانی بافته اند. (امرسون)
 
مادر شاهکار طبیعت است. (گوته)
 
مادر سازنده جهان و تابلوی آفریدگار است. (بتهوون)
 
یک بوسه مادر من بود که مرا نقاش کرد. (رافائیل)
 
شاید یک مادر بتواند با فرزند بالغ خود مخالفت کند اما هرگز نمی تواند در برابر کودک خردسالش که بازوان کوچکش رابه سویش دراز کرده تا او را درآغوش بگیرد مخالفت کند. (ماریا فون تراپ)
 
وقتی مردم از شغلم می پرسند می گویم: قبل از هر چیز من یک مادرم.

(فرزندان شما نماینده افکارتان هستند آنان در حکم جملاتی هستند که عقاید شما را بیان می کنند. (ژاکلین جکسون)
 
(مادر واسطه ای است که از طریق وی کودک نورسیده وجود خود را به صورت یک انسان اجتماعی متحول می کند.(بیتا رانک)
 
زمانی که یک مادر به فرزندش نگاه می کند که آرام در میان عروسکهایش به خواب رفته است،

 به این فکر می کند که فردایشان  هرچه قدر هم زیبا باشد هرگز نمی تواند جای آن لحظه ناب را بگیرد. (ژوآن بینز)
 
یادم می آید وقتی ساعت دو نیمه شب با صدای کودک گرسنه ام از خواب برمی خواستم از دیدار دوباره اش تمام وجودم لبریز از شادی و عشق میگشت . (مارگارت درابل) 


ناگهان عشق چون موجی در وجودم پیچید و وادرام کرد تا به سوی گهواره بروم و آن موجود کوچک و معصوم را در آغوش بگیرم. (روزی توماس)
 

تنهاترین

بنویسید به دیوارسکوت ، عشق سرمایه هر انسان است...
بنشانید به لب ، حرف قشنگ ، حرف بد وسوسه شیطان است.
 و بدانید که فردا دیر است.
و اگر غصه بیاید امروز، تا همیشه دلتان درگیر است....
پس بسازید رهی را که کنون ، تا ابد سوی صداقت برود ، 
و بکارید به هر خانه گلی ، که فقط بوی محبت بدهد !
  

بی اعتمادی !!!

تو دنیای منی اما ....... به دنیا اعتمادی نیست .

  

کبریت !!!

تولد انسان روشن شدن کبریتی است

و مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟
گرما بخشیدی...!؟
یا سوزاندی...؟!!
 

دلم بهانه کرده تورا ..

برای پیش تو بودن ”بلیط ” لازم نیست

مرور قصه ی دل کافی ست...



سرنوشت !!!!

به ســـرنوشـت بگـــــویــــــید 

اسباب بازی هایـــــش بی جان نیستــــند ؛
آدمنــد ، می شکـــــنــــنـد ....
آرام تـــــــــر ... !
  

هنوز ...

هنوز روی خاکیم و یادمان نمی کنند

وای به روزی که خاکمان کنند!


ببخش ما را !!!!

خداوندا ببخش مرا برای

گناهانی که لذتش رفته اما مسئولیتش مانده



من عتیقه ...

عتیقه شدم
در یادها
بی آنکه قیمتی باشم..

آب پاکی !!!!

آب نریختـــــم که برگردی
آب ریختـــــم تـــا پاک شود
هر چه رد پای توست …..از زندگی ام....


ارفاق !!!

کاش ارفاقی کنند و شامل حالم شوی ...
 

سلامتی همه مادرها ...

کودک که بودم ، وقتی‌ زمین میخوردم ،مادرم مرا می‌بوسید،
تمام دردهایم از یادم میرف......
دیروز زمین خوردم،
.
دردم نیامد ،
اما...
به جایش تمام بوسه‌های مادرم به یادم آمد

حس من...

آدم خـاصـی نـیـسـتـم
مـخـاطـب خـاصـی هـم نـدارم
فـقـط
حـس خـاصـی دارم !

بگو سیب !!!

لبخند تو را چند صباحیست ندیده ام
خانه ات  آباد  بگو  "سیب"

اینروزها و صداقت ...

ایــن روزهـــــا بـــــرای تنـــــــها شدن

کــافیــست صــــــادق بـاشــــی
   

نباید ...

نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد !
نباید مست را در حال ِ مستــــــی . . . دست ِ قاضـــــــــی داد !
نباید بی تفاوت !
چتر ماتـــــــــــــــــم را . . . به دست ِ خیــــــــــــــــس ِ باران داد !
کبوترها که جز پرواز ِ آزادی نمی خواهند !
نباید در حصار ِ میـــــــــــــله ها . . . با دانه ای گنــــــدم . . . به او تعلیم ِ مانـــــــــــدن داد !

قدیما ..قدیم ترا..

قدیما به کسی که به پات می نشست میگفتن "وفادار"
الان میگن "سیریش"
   

دعای امروز من ...

بک روز قشنگ
یک دل خوش
یک لب خندان
یک تن سالم
دعای امروز من برای تک تک شماست
 

پل پشت سر !!!

همیشه پلی برای برگشت بگذارید !

شاید جلوتر ، راه فرار پیدا نکردید...!

دختربودن یعنی...

دختر بودن يعني كله قند و لي لي لي لي ...

دختر بودن يعني الگوي خياطي وسط مجله هاي درپيت

دختر بودن يعني هموني باشي كه مادر و خاله وعمه ت هستن

دختر بودن يعني " دخترو رو چه به رانندگي ؟ "

دختر بودن يعني " شنيدي شوهر سيمين واسه ش يه سرويس طلا خريده 12 ميليون ؟"

دختر بودن يعني بايد فيلم مورد علاقه تو ول كني پاشي چايي بريزي

دختر بودن يعني نخواستن و خواسته شدن

دختر بودن يعني حق هر چيزي رو فقط وقتي داري كه تو عقدنامه نوشته باشه

دختر بودن يعني "ببخشيد ميشه جزوه تونو ببينم ؟"

دختر بودن يعني " به به خانوم خوشگل....هزار ماشالااااااا"

دختربودن يعني " برو تو ، دم در واي نستا"

دختر بودن يعني لباست 4 متر و نيم پارچه ببره كه آقايون به گناه نيفتن

دختر بودن يعني "خوب به سلامتي ليسانس هم كه گرفتي ديگه بايد شوهرت بديم"

دختر بودن يعني "كجا داري ميري؟"

دختر بودن يعني " تو نميخواد بري اونجا ، من خودم ميرم "

دختر بودن يعني "كي بود بهت زنگ زد؟! با كي حرف ميزدي؟"

دختر بودن يعني اجازه گرفتن واسه هرچي ، حتي نفس كشيدن...

پیدا کردن شماره تلفن خود با ماشین حساب!

ابتدا یك ماشین حساب آماده كنید تا با هم پیش رویم.ماشین حساب موبایل هم می شود.

۱.هفت زفم شماره ی تلفن خود را در نظربگیرید.

۲.حالا سه رقم اول آن را وارد ماشین حساب كنید.یعنی اگر تلفن شما ۱۲۳۴۵۶۷ باشد ۱۲۳ را در ماشین حساب وارد كنید.

۳.حالا این سه رقم را در ۸۰ ضرب كنید و حاصل را با ۱جمع كنید.

۴.عدد به دست آمده را در ۲۵۰ ضرب كنید.

۵.حالا چهار رقم پایانی تلفن خود رابا عدد به دست آمده جمع كنید. یك بار دیگر چهار  رقم پایانی شماره ی خود را با آن جمع كنید.

۶.عدد 250را از حاصل به دست آمده كم كنید.

۷.حالاحاصل را تقسیم بر ۲ كنید.

حالا این شماره برای شما آشنا نیست؟

ادامه نوشته