مرا ز خویش بگیریدو تا خدا ببرید........ دل دهاتی من را به روستا ببرید
برین شدیم که در این صفحه از وبلاگ از حماسه های مردان بی ادعا روستامان بگوییم که به راستی اگر یاران خمینی در کربلا بودند سر سرور شهیدان بر بالای نیزه نمی رفت ..............اما این بار در قالب شعرو غزل عشق.....
تقدیم به مادران شهدا
مادرچرا گریه می کنی امشب برای من .........زنهار اشک غم مفشان درعزای من
من طایر بهشتی ام و راستی نبود.............. ویرانه ای چو عالم هستی سرای من
رفتم از این خراب و پریدم به اوج عشق.........جای که بود در خور بال همای من
بنگر چگونه پربه حریم خدا زدند...................همسنگران.همنفس خوشنوای من
من زنده ام شهید ره عشق مرده نیست.......پیچد در گوش اهل حقیقت نوای من
زان شد نصیب فیض شهادت مرا که بود..........عشق حسین .همسفر کربلای من
من یک بسیجی ام که در ایین لشکری..........فرمانده عشق باشد و امر خدای من
مادر مراببخش و لیکن روانبود .......................انکار امر رهبر رهنمای من
جای که پای دین و وطن بود در میان............... مادر نبود بستر راحت سزای من
وقتی نشسته ای در بر سجاده ای .مباش........غافل به پیشگاه خدا از دعای من
هرجا به دیده ی عاشقت جانبازی ایدت............ فرزند خود خطاب کن اورا به جای من
.