ان شب دوباره دلم کسی رادرخواب دید......فردادرست عکس رخش رادرقاب دید
ان شب که بودباکه سخن گفت.................ان شب هرچه گفت ازشلمچه گفت
ازایل گفت وازنچه که برکوچ رفت...............ازعاشقی که رفت ولی بادلیررفت
انشب شبی که عاطفه ام پرگرفته بود.......یعنی دلم سراغ ابوذرگرفته بود
وقت وداع بودوداع برادرم......................یک تشت اب ریخت پشت سرش مادرم
قران گرفت روی سرش تاروانه شد...........فرداخبررسیدکه اوجاودانه شد
اویک پرنده بودکه بال پرش نماند.............مردی که سوخت خاکسترش نماند
ای روزگاردرتب خون پرورده ایم..............وقتی مرادرسوگ شهیدم نشانده ایم
امشب کسی به یادابوذرسخن نگفت.....مردی غریب درددلش رابه من نگفت
دیواره هانمایش مردم فریبی است.........درشهرماکه سهم ابوذرغریبی است
این جابه نام عاطفه نیرنگ می کنند......دستان مکرایینه رارنگ می کنند
اماهنوزمنطق باروت گفتنی است.........سفرخداو محشرماووت گفتنی است
وقتی خدابروی زمینش خلیل داشت......وقتی تمام قافلمان نام ایل داشت
وقتی قیام خون خدانصب عین بود.........رمزحماسمان غزل یاحسین بود
والفجربود.جام بلورین شکسته شد.......حاجی که رفت پنجره ای نیزبسته شد
ان شب شبی که پیکریاران به اب رفت.....مجنون ترین جزیره دنیا به خواب رفت
ان شب جزیره قصه شکارسهیل داشت....چشمی مدام سوز دعای کمیل داشت
انشب جزیره بود باتلاق خون..................پایان گرفته بود کسی دررواق خون
نیزارانه که بارش باران نیزه بود................مردی غریب همدل هورالهویزه بود
ماامدیم هیبت مردان خاص ماند..............داغی سترگ بردل ام الرصاص ماند
زخمیم خنجریمنی رابیاورید....................زنجیره های سینه زنی رابیاورید
...........منتظرنظرات شما هستیم.